جدول جو
جدول جو

معنی گیتی آرای - جستجوی لغت در جدول جو

گیتی آرای
آرایش دهنده گیتی، عالم آرای، (ناظم الاطباء) :
سپهری برین گونه برپای کرد
شب و روز را گیتی آرای کرد،
فردوسی،
ای بار خدای گیتی آرای
بربندۀ پیر خود ببخشای،
سعدی،
، خداوند و خالق گیتی، (آنندراج) (بهارعجم)، از اوصاف پادشاه باشد، (از آنندراج) (از بهار عجم) (فرهنگ شعوری ج 2 ص 314) :
شه گیتی آرای خورشیدبخت
که بر تارک چرخ بنهاد تخت،
فردوسی،
،
نوعی از گل سرخ نیک منظر و رعنا که از بصره آورند و پرهای آن را مدتی میتوان نگاه داشت و چون آن را در لای لباسها نهند بوی خوش به آنهامیدهد شبیه به بویی که مرکب از بوی مشک و عنبر باشد، (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 314) (ناظم الاطباء)، رجوع به گل گیتی شود
لغت نامه دهخدا
گیتی آرای
عالم آرای، آرایش دهنده گیتی، خداوند و خالق گیتی
تصویری از گیتی آرای
تصویر گیتی آرای
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گیتی خرام
تصویر گیتی خرام
گردشگر، کسی که به منظور سیاحت و شناخت مکانی به آنجا سفر می کند، جهان نورد، سائح، رهگیر، جهانگرد، توریست، سیّاح، گیتی نورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گیتی آرا
تصویر گیتی آرا
آرایندۀ گیتی، جهان آرا، عالم آرا
فرهنگ فارسی عمید
(سَ رُ سَ / سِ کَ دَ)
آراستن گیتی. آرایش کردن گیتی. رجوع به گیتی آراستن شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
عمل گیتی گرد. گردش کردن در گیتی. گشتن در جهان. جهانگردی
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان کشکوئیه شهرستان رفسنجان، واقع در 53 هزارگزی شمال باختری رفسنجان و 8 هزارگزی شوسۀ رفسنجان به یزد، سکنۀ آن 25 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
خدای گیتی. پروردگار جهان. آفرینندۀ جهان:
چو نیکی نمایدت گیتی خدای
تو با هر کسی نیز نیکی نمای.
اسدی.
جوانمرد گفت ای ز گیتی خدای
به پیغمبری خلق را رهنمای.
نظامی.
نظر کن در این جام گیتی نمای
ببین آنچه خواهی ز گیتی خدای.
نظامی.
، کنایه از پادشاه باشد
لغت نامه دهخدا
(حُ شِ)
آنکه تمام گیتی را گشته باشد. (آنندراج) (بهار عجم) ، کنایه از پادشاهی که سرتاسر گیتی را سیر کرده است:
همه کردۀ شاه گیتی خرام
در این یک ورق کاغذ آرم تمام.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خِ / خَ / خُ)
عمل گیتی خرام
لغت نامه دهخدا
عمل گیتی دار، گیتی داشتن، جهانداری
لغت نامه دهخدا
(حَ شَ)
مخفف گیتی افزای. فزایندۀ گیتی. آبادکننده جهان:
همی گفت هر چیز گیتی فزای
بدین هندوان داده گیتی خدای.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(حَ)
نمایان کننده گیتی. نشان دهنده جهان، کنایه از آیینۀ سکندری باشد که به حکم اسکندر مقدونی ساخته شد. (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، کنایه از جام جهان نمای باشد. رجوع به جام جهان نمای و جام گیتی نمای شود.
- جام گیتی نمای، جام جهان نما:
ز کیخسرو آن جام گیتی نمای
که احکام انجم در او یافت جای.
نظامی.
نظر کن در این جام گیتی نمای
ببین آنچه خواهی ز گیتی خدای.
نظامی.
فرومانده در کنج تاریک جای
چه دریابد از جام گیتی نمای.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(حَ)
به معنی گیتی گشا. فاتح عالم. (از ناظم الاطباء) :
جهاندار محمود گیتی گشای
خداوند شمشیر و فرهنگ و رای.
فردوسی.
آفتاب رای گیتی گشایش از تتق حشمت نورافشان شد. (حبیب السیر ص 124)
لغت نامه دهخدا
آرایش دهنده گیتی،
خالق گیتی که کنایه از خداوندگار باشد، (یادداشت مؤلف)، رجوع به گیتی آرای شود
لغت نامه دهخدا
عمل گیتی آرای، آرایش گیتی
لغت نامه دهخدا
کسی که سراسر گیتی را سیاحت کرده باشد، پادشاهی که همه کره زمین مسخر اوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیتی خرامی
تصویر گیتی خرامی
عمل گیتی خرام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیتی داری
تصویر گیتی داری
دارندگی جهان پادشاهی عالم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیتی آرایی
تصویر گیتی آرایی
آریش گیتی زینت عالم
فرهنگ لغت هوشیار